خیلی وقته که نیستم...از اینکه اینقدر اینجا راحتم خوشحالم.
این روزا همش فکر می کنم و سرمو تکون می دم از بس چیزایی که دیدم عجیب بوده!!
ادم به این دروغگویی و بی شرمی و پررویی ندیده بودم...جریاناتی که گذشت اگرچه دردناک بود
اما برام کلی تجربه داشت...حالا می فهمم مردم رنجدیده و بیچاره رو که نمی دونن باید دردشونو به کی بگن و به کی برای احقاق حق پناه ببرن...وقتی صورت خونیشو دیدم و هر بار که یادم میاد قلبم به درد میاد اما الان می تونم بفهمم این همه خونی که داره تو دنیا ریخته میشه چقدر بی گناه و مظلومانه ست...و چه دلا که می شکنه ازین ظلم و زور...
وقتی جایی نبود تا چیزایی که دیدمو بگم...
وقتی کسی حتی شهادت چیزی رو که دیده بود نمی داد...
وقتی نامردا کلی دروغ می بافتن...
وقتی فکر میکردن و هنوزم فکر میکنن که گردن کلفتن..
وقتی حقی که تو قانون برام قائل شدن نمی تونم بگیرم چون مقام بالایی اینجا نیست...
وقتی این همه دروغ و زشتی رو دیدم...اون هم از کسایی که کلی ادعای مردونگی و دینداریشون میشه...دلم نمی گم شکست...شاید قوی تر شد....
اماااا
خیلی بد بین شدم
چون چهره ی اصلی ادما رو دیدن جرئت می خواد...
تا نکنه بد بین بشی و نتونی به کسی اعتماد کنی...
تا نکنه دینت رو فدای بی دینی این مسلمونای مدعی کنی....
اینجا غربت
صدای یک دل شکسته که به هیچ جا نمی رسه...
ادمی که تا حالا از هیچ کس بدش نیومده اما حالا نفرین می کنه!!
این منم!!!
حق رو جلوم اتیش می زنن و بخاطر اینکه یه زن مسلمانم و محجوبم...نباید چیزی بگم
نکنه بگن بی حیاست....
کاش می شد برم سفارت و بگم...
مجنون نمی ذاره...میگه بزرگ میشی..تحمل کن....
همش می گم ای کااااااااش اینایی که اینجان اسمشون اراذل و اوباش و لات بود!!
نه ادمای مذهبی....
پ.ن: منظورم از ادمای که اینجان افراد خاصی هستن نه مردم این دیار
و سفارت هم که همون سفارت ایرانه....
از دیو دد ملولم و انسانم آرزوست
سلام خاله
چطوری گلم
اینجا رو کی ساختی به ما نگفتی شیطونک
چرا شکلک نداره ؟
کی اذیتت کرده؟
نفرین نکنی یه وقت گلی